بعد سه سال........

ساخت وبلاگ

امروز بعد سه سال دیدمش خیلی عوض شده بود
اون دختری که من میشناختم نبود!
دیگه واس خودش خانمی شده...
با هم کلی حرف زدیم.. ازین حرف هایی که
هعیی تکرار میکنی و به جواب نمیرسی
بعد جوابتو اینجوری میدن؟تو دیوونه ایی آدم نیستی!
د آخه نوکرتم سهم هر کدوممون ازین دنیا دو متر کفن...
خیلی التماسش کردم که دوباره بیاد تو زندگیم
دوست داشتم اون لحظه بمییررم تا حرف های تحقیر آمیزشو نشنوم
خیلی زجه زدم نره بمونه خیلی اما بهم گفت درسته تو خیلی منو دوست داری
ولی من جواد و دوست دارم...هع... البته اولاش بهم گفته بود دیگ از پسر جماعت بدم میاد متنفرم
نمیدونم چرا بعد دو ساعت یهو دیدم وا داد همه چیو ...
بعد چند سال دیدمش بهش گفتم من هنوزم عاشقتم تو رو خدا برگرد؟!
گفت نمیتونم من جواد و دوس دارم... بهش گفتم جواد و ول کن من زودتر از جواد تو زندگیت بودم
گفت نه .. من اصلا تو رو دوست ندارم من الان عاشق جوادم...
تهدیدش کردم که اگ گیرش بیارم سرش بلا بیارم یهو برگشت غیرتی شد گفت یه تار موهاش کم بشه من میمیرم..
اونایی که الان دارین این مطلب و میخونین شما اگ جای من بودین اینارو عشقتون بهتون میگفت پاره نمیشدین؟
عشقم(فاطمه)هیچوقت نگران نباش من هنوز نمردم که تو بخوای بمیری.....
عزیزم یادته بهم گفتی نمیدونم تو این چند سال عوض شدی یا نه؟؟جون یاسر خودتم دیدی چقدر شکستم..
منم بهت گفتم دیگه گرگ شدم و تو خندیدی گفتی ولم کن و برو پی زندگیت باید زندگی جدیدی و شروع کنی..
من فکر میکردم سه سال پیش که ولم کرده بودی و رفتی اون روز بدترین روز زندگیم بود... ولی امروز 96/10/23 خیلی برام بد بود
امروز با دیدنت و حرف زدن با تو احساسم داغوون شد مخصوصا داشتی خدافظی میکردی بخدا مرگمو جلو چشمام دیده بودم...
فاطمه؟تف تو رو یاسر که هیچوقت نتونست فراموشت کنه... متنفرررممم از خووووودمممممم چقدر حقیییر شدممممممم
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااا تو رو جون خودت بسه دیگه؟اشکامو میبینیو بازم داغوونمممممم
چرا الان نمیتونم داشته باشمش؟اها سرنوشتمو جوری نوشتی که تا اخر عمرم باید سوخت بدم جلو اونایی که توی دلمه؟
حاالمم از عاشقی بهممم میخوووره حالم از عشق بهم میخوره خداااا منو ببر پیش خودت؟؟تو باعثی که پای هر چی که دلم میخواد دارم سوخت میدم....
چون سرنوشتمو تو نوشتی... من از ناحیه ی دل ناکامم؟ منو ببر جایی که دل نباشه... خدا بهم گفت تو باید بری پیش روان شناس؟راست گفت؟
یعنی تو بین مغز من و یه روان شناس فرقی گذاشتی؟خداییت همین بود؟چطور تونستی زلیخا رو به عشقش یوسف برسونیا..؟؟!!!دیدی مچتو گرفتم خدا
پس بین آدمات فرق گذاشتی..فاطمه خیلی دوسش داری؟همه رفتنین؟همه میرن فقط دل من میمونه که تصویه حسابشو بعدا اون دنیا درست کن باشه؟
خیلی بدهکاری..به جونیم ک سوخت زیادی دادم.... فاطمه امروز وقتی میخندیدی و میگفتی با جواد خوشبختی و زندگی خوبی و شروع کردین من حس
صحبت کردناتو فهمیدم که چقدر خودخواهی و فقط بفکر خوشگلی هستی... خیلی جوادت خوشگله ن؟یه تار مو از سرش کم بشه میمیری؟هع
اون اقا پسری که تو نکا زندگی میکنه جاش همونجاست.... اینم رفتنی...
چقدر بهت التماس کردم بری میمیرم...بچه نبودم که؟؟منم دیگ بزرگ شدم..زار زدم پیشت گفتم بری من میمییییرمم

تو دیگ بزرگ شدی خیلی فهمیده شدی خودت واس زندگیت تصمیم میگیری...
امروز وقتی دستاتو رو سمتم جلو اوردی واس خداحافظی... دستمو اوردم جلو تا فقط حست کنم
خودتم دیدی من ازت خداحافظی نکردم..... حسابت با خدا (اگه وجود داره)
امروز از حرفام حتی سگ صداش در اومده بود ولی تو..............
انقدر خستم که حتی نمیدونم چی بنویسم انقدر کشیدم ک..
عشقم طلسم....................................................................
این آخرین پست وبلاگ بود
حذفش نمیکنم باشه درس عبرتی بشه واسه دهه هشتادیا ما که دهه هفتادی بودیم سوخت دادیم
خداحافظ شریک راز های شبانه ام..حلالم کن که ماتم کده غم به دوش کشیدی...

زندگی خوش
الون بوی

سایت عاشقانه الون بوی...
ما را در سایت سایت عاشقانه الون بوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faloneboy762 بازدید : 244 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 22:36